احزاب و گروه های سیاسی در تاثیرگزاری بر قدرت و ایفای نقش در عرصه سیاسی ـ اجتماعی در نظام های مردم سالار و دموکراتیک دارای جایگاه مهمی هستند. در هر دوره زمانی از فصول انتخاباتی شاهد فعالیت هر چه بیشتر احزاب سیاسی در عرصه سیاست کشورها هستیم.
امروزه بسیاری از متفکران و حقوقدانان، لازمه حمایت و مشارکت مردم، آن هم به صورت مشارکت فعال وسازمان یافته را در قالب احزاب سیاسی می دانند و آن را مرحله تکمیلی از مراحل انتخابات به شمار میآورند که چنین امری در جهت تضمین تداوم و تعادل نظام و دولت، لازم و ضروری است.
اکنون که کشورما نیز در فرآیند فراز و نشیب های نوسازی، توسعه و بحرانهای آن قرار دارد تقاضای مشارکت سیاسی مردم نیز رو به افزایش است و بدیهی ست که از شاخصه های اصلی توسعه سیاسی و ارتقای سطح سیاست یک کشور، مشارکت سیاسی فعال توده های مردم می باشد.
مشارکتی که از ابزار های کارآمد و سازمانهای نهادمند باشد.در این یادداشت نگاهی اجمالی به نظام سیاسی و احزاب سیاسی و تعریف آن ها میپردازیم.
تعریف حزب سیاسی
حزب در پهنه و عرصه سیاست، یک سازمانی سیاسی است که هدفش تاثیرگذاری در حکومت است، این تاثیرگذاری معمولا از طریق نامزد کردن کسانی که عقاید و دیدگاههایی همسو با حزب دارند، برای کسب مسئولیتها و مناصب سیاسی صورت میپذیرد.
احزاب در فعالیتهایی نظیر کارزارهای انتخاباتی، پژوهشهای آموزشی یا اعتراضهای سیاسی مشارکت دارند و معمولا به دنبال به کار بستن و استفاده از ایدئولوژی خاص یا دیدگاهی مشخص هستند که با اهدافی معین در ساختار و برنامه هایشان ذکر شده است.
افرادی که به صورت داوطلبانه یا به صورت استخدامی (معمولا داوطلبانه) برای تاسیس و کمک در انجام کارهای حزب گرد هم میآیند، به عنوان موسسین و سازمان دهندگان حزب شناخته میشوند، همچنین ممکن است بنا به کارهایی که در حزب انجام میدهند به عنوان فعال حزب یا کارمند حزب نیز در نظر گرفته شوند.
حزب سیاسی، معمولا توسط رهبر حزب که قدرتمندترین فرد حزب است که با هدایت و فرمان اعضای حزب و برای حزب از آن نمایندگی میکند، دبیر حزب یعنی کسی که کارهای روزانه را تنظیم و اسناد ملاقاتهای حزب را ثبت میکند، دبیر مالی حزب یعنی کسی که مسئول امور مالی و جمعآوری حق عضویت اعضای حزب است.
رئیس حزب به معنای کسی که راهبردهای حزب را برای استخدام و آموزش اعضاء تنظیم میکند و ملاقاتهای حزب را برنامهریزی مینماید و سخنگوی حزب سیاسی یعنی کسی که در جاهای دیگر به جای اعضای حزب سخنرانی میکند، اداره میشود.
اغلب این اعضا، به عنوان هیئت اجرایی حزب نیز محسوب میشوند، هیئتی که وظیفه اداره سازمان را برعهده دارد و سیاستهای کلی حزب را در سطح ملی و کشوری تنظیم و تدوین میکند.
زمان بندی های معین و مشخصی گردهماییهای حزب برگزار میشوند تا دبیران حزب در آنها انتخاب شوند.هم چنین اگر تعداد کافی از اعضا چنین درخواستی داشته باشند میتوان انتخاباتی برای تعیین یا تغییر رهبر حزب برگزار کرد.
یکی دیگر از اهداف برگزاری همایشهای حزب این است که ارزشها و برنامههای حزب در سال آینده برای اعضا بیان و مشخص شوند.
ممکن است که اعضای یک حزب، کمیتههای محلی یا منطقهای را تشکیل دهند (یعنی کمیته های فرعی) تا بتوانند به نامزدها برای شرکت در انتخابات محلی و منطقهای برای گرفتن مناصب مختلف حکومتی و مراتب بالای سیاسی کمک کنند.
احزاب مختلف ممکن است شاخه های مختلفی در درون خود داشته باشند از این قبیل:
- هویت محور: شامل شاخه جوانان، شاخه زنان، شاخه اقلیتهای قومی و غیره.
- موقعیت محور: شامل شاخههایی برای نامزدهای انتخاباتی، شهرداران، فرمانداران، متخصصین، دانشجویان و غیره.
ساختار حزب در نظام پارلمانی
نظام پارلمانی محصول تفکیک نسبی قواست بدین معنا که قوای مقننه و مجریه در سیاست و حکمرانی در ارتباط با هم و دارای ابزار های تاثیر و تاثر متقابل بر یکدیگر می باشند.
بسته به حداقل کرسیهای موجود در پارلمان، احزاب عموما به رهبر خود اجازه میدهند تا اگر اکثریت مجلس قانونگذاری را در دست داشته باشند، ریاست مجلس نمایندگان را بر عهده بگیرد.
در نظامهای پارلمانی وقتی که حزب تبدیل به بزرگترین مخالف رسمی حکومت شود، معمولا اعضای حزب به گونهای رسمی دولت در سایه را تشکیل میدهند؛ و وقتی که حزب بتواند اکثریت کرسیها در مجلس را در دست بگیرد، آن وقت همان تیمی که دولت در سایه را تشکیل داده بودند تبدیل به اعضای کابینه وزیران خواهند شد.
اعضای حزب و رهبران آن در مجلس نمایندگان که نه جزئی از دولت و نه جزئی از مخالفین رسمی یا همان دولت در سایه هستند، با نام صندلیهای عقب شناخته میشوند و همیشه به دنبال کسب موقعیت و فرصت قرار گرفتن در کرسیهای اصلی و تاثیرگذار میباشند تا بتوانند در دولت آینده سهم قابل توجهی ایفا کنند.
نظم داخلی حزب
مسائلی از قبیل تاسیس یک حزب، اعلام عضویت در آن و برگزاری کارزار انتخاباتی برای نامزدهای یک حزب سیاسی، همه و همه ارزشهایی سیاسی هستند که در یک نظام لیبرال دموکراسی باید محترم شمرده شده و مورد اعمال قرار گیرند.
نظام یک حزب ممکن است مقرر دارد که در سرکوبی احزاب مخالف سختگیریهای شدیدی صورت پذیرد، کما این که چنین چیزی در یک دولت با نظام تمامیت خواه امری عادی به حساب میآید، یا ممکن است به این صورت باشد که فقط احزاب خاصی که نظریات و دیدگاههایی کاملا مخالف ایدئولوژی عام دولت دارند مورد تنبیه و سرکوب قرار گیرند.
جریان اصلی احزاب سیاسی ممکن است دست به تشکیل یک قرنطینه بزنند که در آن سیاستهایی اعمال شود که منجر به منزوی کردن احزاب مخالف شده و کاری کند که دیدگاههای آنان در مجلس قانون گذاری ضد نظام تلقی شده و توسط دولت قابل پذیرش نباشد.
با این وجود این فضای قرنطینهای در دو دهه گذشته در کشورهایی که به دموکراسیهای چند حزبی پای بندند به شدت ممنوع شدهاست و این موضوع در زمان های گذشته معمول بوده است.
چرا که این قرنطینه باعث میشود عدهای از احزاب نتوانند به گونهای برابر در انتخابات مشارکت جسته و احتمالا برنده آن باشند، جدا از این که خود این امر باعث افزایش بی میلی این احزاب منزوی برای مشارکت جستن در دولت شده و در این صورت دولت دیگر نمیتواند نمادی از جمع آرای ملت یا حداقل پتانسیل احتمالی آن باشد.
بودجه و منابع مالی احزاب
در نیمه دوم قرن بیستم دموکراسیهای مدرن شروع به معرفی قوانین و مقرراتی برای به جریان افتادن منابع مالی و بودجه بندی احزاب کردند، برای مثال میتوان به انتخابات قانون کانادا در سال ۱۹۷۶، انتخابات پی.پی.آر.ای در انگلستان و انتخابات اف. ای. سی. ای در ایالات متحده اشاره کرد که همگی در این راستا برگزار شدند.
چنین نظامهایی گونههای مختلفی از مقررات را برای نقل و انتقال منابع مالی و هزینه کردن آنها فراهم آوردند؛ به علاوه محدودیتها و موانعی مشخصی را بر سر راه بعضی از فعالیتهای عمومی احزاب سیاسی، مانند کارزارهای انتخاباتی، قرار دادند.
احزاب سیاسی معمولا از طریق مشارکت افراد زیر تامین مالی میشوند:
- اعضای حزب یا هر فرد دیگری
- سازمانهایی که در دیدگاههای سیاسی با حزب همسو هستند و از فعالیتهای آن نفع میبرند
- از محل تامین درآمد عمومی دولت.
احزاب همیشه در حال معامله با سازمانها، تجارتها و گروههایی با منافع خاص مثل اتحادیههای اصناف میباشند. پول و هدیههای مالی که به حزب یا اعضای رده بالای آن اعطا میشود ممکن است به عنوان یک مشوق مالی برای آن ها عمل کند. چنین کمکهایی منبع سنتی و کلاسیک جمعآوری منابع مالی برای احزاب هستند.
این شیوه از اواخر قرن نوزدهم شروع شد و احزابی که تازه تاسیس بودند به مدد همین کمکها میتوانستند شروع به کار و فعالیت کنند، نمونه بارز این دسته از احزاب، حزب کارگران بود. اما احزاب بعدها شیوه جدید را ابداع کردند، شیوهای که حزب در آن به شدت عضوگیری میکرد و منبع جدیدی را برای تامین درآمد خویش یافت:یعنی حق عضویت.
از نیمه دوم قرن بیستم مشکل دیگری در عضوگیری احزاب در دموکراسیهای غربی پدید آمد که خود تبدیل به مانعی بر سر راه تامین منابع مالی حزب شد و آن کم شدن تعداد اعضای احزاب بود.
برای مثال در بریتانیا و استرالیا عضویت در دو حزب بزرگ آنها در سال ۲۰۰۶ کمتر از یک هشتم آن چیزی بود که در ۱۹۵۰ داشتند، علیرغم افزایش قابل توجه جمعیت در این بازه زمانی.
در بعضی از احزاب، مانند احزاب بعد از کمونیسم در ایتالیا و فرانسه و و حزبهای سین فین و سوسیالیست در ایرلند، نمایندگان منتخب بخشی از حقوق و دستمزد خود به حزب میدهند یا در بعضی موارد کل درآمد خویش را صرف حزب میکنند در حالی که سایرین سهم کوچکی را به خزانه حزب واریز مینمایند. گرچه ممکن است چنین مثالهایی امروزه نادر باشند.
در بریتانیا میتوان مدعی شد که اشراف برای مشارکت در تامین منابع مالی حزب تشویق میشوند و کسانی که چنین کمکهایی به حزب میکنند تبدیل به اعضای مجلس اعیان این کشور میشوند و در نتیجه در موقعیتی قرار میگیرند که میتوانند در روندهای قانونگذاری مشارکت جویند.
یکی از مشکلات این امر چیزی بود که در دوره لوید جرج و توسط وی اتفاق افتاد و آن فروش چنین حمایتهایی و بروز فساد در نظام سیاسی بریتانیا بود.
برای جلوگیری از چنین مفاسدی در آینده، مجلس بریتانیا قانون جلوگیری از سوءاستفاده را در ۱۹۲۵ به تصویب رساند و بنابراین فروش چنین کمکهایی تبدیل به یک عمل کیفری شد. اما این امر هم نهایتا بهطور کامل جلوی فساد را نگرفت و اشراف راههایی برای دور زدن این قانون نیز یافتند.
چنین فعالیتی که از آنها با نام تاثیر نامشخص یاد میشود باعث این شد تا تقاضایی ایجاد شود که میزان این کمکهای مالی محدود و معین شود و از یک میزانی بالاتر ،کسی حق کمک مالی نداشته باشد. پس همانطور که هزینههای انتخاباتی شدت مییافت، تقاضا برای تامین منابع مالی حزب نیز افزایش یافت.
در انگلستان بعضی از سیاستمداران از این ایده حمایت کردند که احزاب باید به وسیله دولت تامین مالی شوند؛ پیشنهادی که این نوید را میداد که دولت به فعالیتها و بحثهای جالبی که در کارزار انتخاباتی در کشور میشود کمک مالی کرده و هزینه آنها را تامین کند. (در سال ۱۸۸۳)
در بسیاری از دموکراسیهای دیگر چنین کمکهای دولتی (چه به صورت کلی یا تنها برای کارزارهای انتخاباتی) دههها پیش پایهگذاری شدهاند.
تامین منابع مالی توسط دولت برای احزاب و نامزدها (در زمان انتخابات و دیگر مواقع) موارد متعددی داشته و به شدت رایج است.
آلمان، سوئد، اسرائیل، کانادا، اتریش و اسپانیا مواردی از این دست هستند، گرچه کانادا عملا تامین منابع مالی برای احزاب توسط دولت را از سال ۲۰۱۰ برداشتهاست. از کشورهای دیگری که به تازگی در این زمینه گام برداشتهاند میتوان از فرانسه، ژاپن، مکزیک، هلند و لهستان یاد کرد.
دو دستهبندی عمده در تامین منابع مالی وجود دارد؛ مستقیم، که یعنی انتقال مستقیم پول به حزب، و غیر مستقیم، که شامل زمان تبلیغات و برنامههای تلویزیونی در رسانههای دولتی، خدمات پستی و کالایی میباشد.
بر طبق آمار مقایسهای که توسط شبکه دانش انتخاباتی ای سی ای ارائه شدهاست، در بررسی بیش از صد و هشتاد کشور، ۲۵ درصد کشورها هیچ تامین مالی مستقیم یا غیر مستقیمی را انجام نمیدهند، ۵۸ درصد فراهم آورنده کمکهای مالی مستقیم هستند و ۶۰ درصد کشورها کمکهای غیرمستقیم اعطا میکنند.
همانطور که از این اطلاعات مشخص است بعضی از کشورها به احزاب سیاسی خود هم کمکهای مستقیم و هم غیرمستقیم را ارائه میدهند. کمکهای دولتی ممکن است به تمام احزاب یکسان داده شده یا بسته نتایج کارزارهای قبلی یا تعداد نامزدهای شرکتکننده در انتخابات متفاوت باشد.
احزاب نیز متکی به مخلوطی از کمکهای مالی دولتی و بخش خصوصی هستند و باید منابع مالی خویش را به دقت و با جزئیات به هیئت اجرایی انتخابات ارائه کنند.
تامین منابع مالی همچنین میتواند از طریق کمکهای خارجی (دولت خارجی) فراهم شود که بیشتر در کشورهای در حال توسعه این موضوع دیده می شود. یاری رسانان بینالمللی برای احزاب سیاسی در کشورهای در حال توسعه منابع مالی فراهم میکنند تا وسیلهای باشد برای ارتقای دموکراسی و پدیدآیی یک دولت خوب در آن کشور.
این حمایت میتواند صرفا مالی باشد یا به طرق دیگر باعث افزایش ظرفیت توسعه قرار بگیرد با فعالیتهایی نظیر بهبود بخشیدن به مرامنامه حزب، اساسنامه حزب و مهارتهای کارزاری.
بهبود ارتباط میان احزابی که از نظر ایدئولوژیکی با هم یکسو هستند نیز راه رایج دیگری برای حمایتهای بینالمللی است. گهگاه این حمایتها میتواند حمایت مستقیم سیاسی از یک حزب سیاسی باشد، نظیر کمک و حمایتی که دولت ایالات متحده از حزب گرجی در گرجستان در انقلاب رز کرد.
یاری رسانان غیردولتی بر پایه کمکهای بیطرفانه عمل میکنند، و به این شکل چند یاری دهنده با کمک یکسان به تمام احزاب یک کشور سعی در بهبود وضعیت دموکراتیک آن کشور دارند.
انواع احزاب
نوع نظام انتخاباتی عاملی اساسی در تعیین نوع نظام احزاب در هر کشور است. در کشورهایی که از نظام ساده رای اکثریت استفاده میکنند، احزاب کمی در انتخابات شرکت میجویند و تعداد احزاب در این کشورها کم است (معمولا تنها دو حزب در هر حوزه انتخاباتی).
در کشورهایی که نظام انتخاباتی نمایندگی تناسبی را استفاده میکنند، همانطور که در اروپا شاهد آن هستیم، یا کشورهایی که از نظام انتخاباتی درجهبندی شده بهره میجویند، مانند استرالیا یا ایرلند، معمولا سه یا چهار حزب برنده انتخابات مجلس میشوند که هر کدام سهم قابل توجهی از کرسیها را از آن خود کردهاند، و بنابراین احزاب شانس بیشتری برای در دست گرفتن مناصب سیاسی کشور خواهند داشت.
کلوس ون بیمه، احزاب اروپایی را به نه خانواده دستهبندی میکند، که اکثر احزاب در این دستهها جای میگیرند. او توانست هفت دسته از این دستهها را از چپ تا راست مرتب کند: کمونیست، سوسیالیست، سبز، لیبرال، دموکرات مسیحی، محافظه کار و لیبرتارین. جایگاه دو نوع دیگر که احزاب منطقهای و قومی هستند، متفاوت میباشد.
در یک دسته بندی دیگر، احزاب به انواع ذیل تقسیم می شود:
نظام تک حزبی
در نظامهای تک حزبی، یک حزب سیاسی قانونا مجاز است تا تمام قدرت اجرایی و مؤثر را در دست داشته باشد. گرچه ممکن است در این نظامها به احزاب اقلیت هم سهمی در اداره امور داده شود؛ ولی در این صورت آنها قطعا ملزم به این هستند که رهبری حزب اصلی را قبول کرده و مطابق با دیدگاههای وی عمل کنند.
در این نظامها ممکن است چنین حزبی فقط کسب مناصب دولتی را در نظر نداشته باشد چرا که در بعضی مواقع موقعیتها و مناصبی که در داخل خود حزب هستند اهمیت بسیار بیشتری از مناصب دولتی دارند.
کره شمالی و چین مثالهایی از این دست هستند، مثالهای دیگر این چنینی را میتوان در دولتهای فاشیست یافت، دولتهای نظیر آلمان نازی در سالهای بین ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۵. نظامهای تک حزبی معمولا با دیکتاتوری و استبداد همراه و ملازم هستند.
در نظامهای تک حزبی، احزاب مخالف ممکن است مجال حضور داشته باشند، و شاید حتی در این کشورها سنت دموکراتیک عمیقی وجود داشته باشد، اما این احزاب مخالف هیچ شانسی برای به دست گرفتن قدرت نخواهند داشت.
گهگاه شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و نظر شهروندان دلیل شکست دیگر احزاب ذکر میشود. گهگاه در کشورهایی که همان سنت دموکراتیک را همان ندارند یا این سنتها کمتر در آن وجود دارند، تک حزب اصلی حتی با تقلب در انتخابات نیز به گرفتن قدرت سیاسی مبادرت میورزد. در موارد مؤخر تر این گونه نظام تک حزبی بیشتر به امری مبهم تبدیل شدهاست.
مثالهای نظامهای تک حزبی را میتوان در موارد زیر برشمرد: حزب فعالیت مردم در سنگاپور، کنگره ملی آفریقا در آفریقای جنوبی، حزب حفاظت از حقوق بشر در ساموآ، کنگره ملی هند در هند از ۱۹۴۷ تا ۱۹۹۶، و حزب سوسیال دموکراتیک مونته نگرو در مونته نگرو.
نظام دو حزبی
نظامهای دو حزبی در کشورهایی نظیر جامائیکا و غنا وجود دارند که در این کشورها تنها دو حزب سیاسی بر کل کشور مسلط اند و برنده تمام انتخابات یکی از آن دو میباشند، مضاف بر این، این احزاب از حضور و فعالیت دیگر احزاب جلوگیری میکنند و تقریبا مجالی برای تشکیل و فعالیت احزاب دیگر نیست.
یک جناح راست که با ائتلاف یک حزب را تشکیل میدهند و یک جناح چپ که با ائتلاف یک حزب دیگر را تشکیل میدهند، معمولا مسئلهای رایج در این نوع نظامهای دو حزبی این است که به سرکوب دیگر احزاب احتمالی دست میزنند و سعی در از بین بردن یا جذب احزاب احتمالی غیر از خود دارند.
ایالات متحده نیز اساسا به یک نظام دو حزبی تبدیل شدهاست. از آغاز تولد این جمهوری معمولا یک حزب محافظه کار (مثل حزب جمهوری خواه) و یک حزب لیبرال (مانند حزب دموکرات) گویای وضع موجود در سیاست آمریکایی بودهاند. احزاب ثالث (مانند حزب لیبرال) معمولا با حمایتهای کم و پیروزیهای نادر در انتخابات روبرو میشدند.
نظام سیاسی بریتانیا گرچه از نظر تکنیکی بر پایه نظام چند حزبی است، اما در کل بر مبنای دو حزب اداره میشود (که گهگاه نظام دو و نیم حزبی نیز نامیده میشود)؛ از دهه ۱۹۲۰ دو حزب بزرگ سیاسی انگلستان حزب محافظه کار و حزب کارگر بودهاند. قبل از آن که حزب کارگر در انگلستان ظهور کند، حزب لیبرال دیگر حزب بزرگ و اصلی این کشور به همراه محافظه کاران بود.
نظام چند حزبی
نظامهای چند حزبی نظامهایی هستند که در آنها بیش از دو حزب وجود دارد و احزاب متعددی برای به دست گرفتن پستهای دولتی در رقابت هستند.
استرالیا، کانادا، جمهوری خلق بنگلادش، پاکستان، هند، ایرلند، بریتانیا و نروژ مثالهایی از کشورهایی هستند که دارای دو حزب قدرتمند به علاوه دیگر احزاب کوچکتر هستند که هر یک سهمی در اداره دولت دارند.
احزاب کوچکتر یا احزاب ثالث باعث متعادل نگاه داشتن قدرت در نظام پارلمانی هستند و بنابراین همیشه ممکن است برای تشکیل دولت ائتلافی دعوت شوند که به همراه حزب بزرگتر در ساختن دولت سهیم باشند، یا ممکن است مستقل از احزاب بزرگتر دست به فعالیت و رقابت بزنند.
چیزی که بیش از هر چیزی در نظامهای چند حزبی مطرح است این است وقتی سه یا تعداد بیشتری حزب در کشور وجود داشته باشد هیچ تک حزبی نمیتواند به تنهایی کل قدرت را در دست بگیرد و احزاب در کنار یکدیگر کار میکنند تا بتوانند دولتی ائتلافی را تشکیل دهند.
این امر در سیاستهای جمهوری ایرلند از دهه ۱۹۸۰ ظهور کردهاست و تقریبا همیشه در آلمان صادق بوده است چه در سطح ملی و چه در سطح ایالتی.
علاوه بر این از زمان تشکیل جمهوری ایسلند هیچگاه در این کشور دولتی نبودهاست که بر پایه دولت ائتلافی تشکیل نشده باشد (که معمولا شامل ائتلاف حزب استقلال با یک حزب دیگر بودهاست مثل متحدین سوسیال دموکرات).
تغییرات سیاسی معمولا با یک دولت ائتلافی آسان تر انجام میشوند تا در نظامهای تک حزبی و دو حزبی.
بنیاد وکلا مرجع معرفی وکیل و متخصص حقوقی و با هزاران مقاله تخصصی همواره آماده خدمت رسانی به شما میباشد.