عمومی

حکم چیست؟ همه چیز در مورد انواع احکام دادگاه

حکم دادگاه، تصمیم نهایی و رسمی مرجع قضایی است که نتیجه یک فرایند رسیدگی را اعلام می‌کند. در این مقاله، شما با مفهوم حکم، انواع آن در نظام حقوقی ایران و وجه تمایزش از سایر تصمیمات قضایی آشنا خواهید شد. حکم ممکن است به‌صورت حضوری یا غیابی، قطعی یا قابل اعتراض باشد و شناخت این تفاوت‌ها نقش کلیدی در دفاع از حقوق افراد یا اجرای مناسب دستور دادگاه دارد.

با مطالعه این مطلب، افراد می‌توانند ضمن آشنایی با مبانی قانونی و مراحل صدور حکم، از مواجهه اشتباه با رأی دادگاه جلوگیری کنند. برای مثال، یکی از دغدغه‌های رایج، چگونگی اعتراض یا اجرای حکم است. اگر کسی نداند حکمی که دریافت کرده چه نوعی است یا در چه محدوده زمانی باید اعتراض کند، ممکن است حق اعتراض را از دست بدهد یا روند اجرای حکم با موانع مواجه شود. در این مطلب، همچنین روشن می‌شود چه فرصت‌های قانونی برای اصلاح رأی وجود دارد یا چگونه می‌توان حکم را در مرحله تجدیدنظر یا فرجام به چالش کشید.

بنابراین، دعوت می‌کنم برای اطلاع از انواع احکام دادگاه، نحوه تشخیص هر یک و تفاوتشان با دیگر تصمیمات قضایی، ادامه این مقاله را مطالعه فرمایید. با درک اصولی این مفاهیم، مسیر دفاع از حقوق و اجرای قانون شفاف‌تر و موثرتر خواهد شد.

آشنایی با مقدمات حکم دادگاه

در نظام دادرسی جمهوری اسلامی ایران، «حکم» بالاترین مرحله از یک فرآیند رسیدگی به دعوا یا اتهام محسوب می‌شود و سرنوشت نهایی حقوق و تکالیف اصحاب دعوا را تعیین می‌کند.

همه چیز در مورد انواع احکام دادگاه

پیش از آن که دادگاه بتواند حکمی صادر کند، باید مراحل مقدماتی و تشریفات قانونی به‌درستی رعایت شود. این مقدمات شامل تقدیم دادخواست یا شکایت به مرجع صالح، تعیین وقت جلسه دادرسی، تبادل لوایح، استماع اظهارات طرفین و بررسی دلایل است.

قانون آیین دادرسی مدنی، به‌ عنوان شالوده رسیدگی حقوقی، در مواد گوناگون در خصوص چگونگی اخذ تصمیم و صدور رأی توسط دادگاه‌ها صحبت می‌کند.

برای نمونه، ماده ۲۹۹ قانون آیین دادرسی مدنی تصریح دارد که «چنانچه دادگاه در ماهیت دعوا و طی رسیدگی‌ای که تا ختم دادرسی انجام می‌گیرد، مبادرت به انشاء رأی کند، رأی صادره حکم محسوب می‌شود»؛ به این معنا که تصمیم اصلی دادگاه وقتی صادر شود که رسیدگی ماهوی تکمیل شده باشد. در پرونده‌های کیفری نیز، قانون آیین دادرسی کیفری در مواد مختلف، اشاره به مراحل تحقیق و ارائه کیفرخواست کرده و چگونگی ختم دادرسی و صدور حکم را شرح می‌دهد.

بدین‌ ترتیب، مقدمات صدور حکم فراگیر و مشترک در تمام انواع دعاوی (حقوقی و کیفری) هستند، هرچند هر حوزه، قواعد خاص خود را درباره تشریفات پیش از صدور حکم دارد.

حکم چیست؟

در معنای حقوقی، حکم رأیی است که دادگاه پس از بررسی کامل ادله و شنیدن اظهارات طرفین، در خصوص دعوا یا اتهام مطروحه صادر می‌کند و منجر به تعیین تکلیف قطعی یا قابل اعتراض می‌شود.

با استناد به ماده ۲۹۹ قانون آیین دادرسی مدنی، حکم اساسا در ماهیت دعوا صادر می‌شود، به‌ طوری که تکلیف ادعا یا دفاع را به سرانجام می‌رساند. مثلا اگر خواهان درباره پرداخت طلب مالی ادعایی داشته باشد و دادگاه پس از بررسی به نفع او رأی دهد، آن رأی را حکم دادگاه می‌نامیم. در پرونده‌های کیفری نیز، هنگامی که دادگاه متهم را محکوم یا تبرئه می‌کند، این تصمیم حکم کیفری است.

برخی تصور می‌کنند هر رأیی که از سوی دادگاه صادر شود، حکم نام دارد؛ درحالی‌که ممکن است دادگاه «قرار» صادر کند که صرفاً جنبه موقت یا مقدماتی دارد و نهایی نیست. بدین‌ترتیب، حکم بیانگر نتیجه نهایی بررسی دادگاه در موضوع اصلی دعواست، اعم از آنکه قابل اعتراض باشد یا قطعی محسوب شود. اصولا حکم باید مستند و مستدل باشد، به این معنا که قاضی باید در متن حکم، دلایل پذیرفتن یا نپذیرفتن ادعا را بنویسد و ماده‌های قانونی مورد استناد را صریحا ذکر کند.

بر این مبنا، ماده ۳۰۳ قانون آیین دادرسی مدنی تشریح می‌کند که تصمیم نهایی دادگاه باید به شکل مستند به قانون در متن رأی بیان شود. چنین امری از اصول دادرسی منصفانه و تضمین حق دفاع طرفین است.

ویژگی‌های حکم صادره از دادگاه

  • یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های حکم دادگاه، «قطعیت» یا «قابلیت اعتراض» آن است. برخی احکام، به‌محض صدور قطعی‌اند (مانند احکام غیر قابل تجدیدنظر در دعاوی مالی زیر نصاب قانونی یا برخی احکام مربوط به جرایم خرد) و برخی دیگر، در مهلتی مثلا بیست‌روزه در دادگاه تجدیدنظر یا ده‌ روزه در دادگاه کیفری قابل اعتراض‌اند.
  • ویژگی بعدی، «استنادی بودن» حکم است؛ قاضی ملزم است طبق ماده ۲۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری در پرونده‌های جزایی و مطابق مواد آیین دادرسی مدنی در دعاوی حقوقی، دلایل و مواد قانونی مورد نظر را بیان کند تا نشان دهد تصمیم بر پایه مستندات معتبر اتخاذ شده است.
  • سومین ویژگی، «کفایت در حل اختلاف» به شمار می‌رود. یعنی حکم صادره ـ چه محکومیت متهم یا رد دعوای حقوقی یا پذیرش آن ـ باید پرسش اصلی دعوا را پاسخ دهد و در صورت ضرورت، تکلیف خسارات دادرسی و هزینه‌های جانبی را نیز روشن کند. اگر حکم مبهم باشد، می‌توان بر پایه‌ مقرراتی نظیر ماده ۳۰۹ قانون آیین دادرسی مدنی، تفسیر یا رفع ابهام خواست.
  • از دیگر ویژگی‌ها، امکان «اجرای حکم» است؛ در امور حقوقی ممکن است حکم به پرداخت وجه یا تحویل ملک باشد که واحد اجرای احکام مدنی آن را پیگیری می‌کند و در پرونده‌های کیفری، اداره اجرای احکام کیفری مکلف به اجرای مجازات است.
  • نهایتا حفظ «اعتبار امر مختومه» از دیگر خصوصیات حکم است که پس از قطعیت، نمی‌توان همان دعوا را مجدداً مطرح کرد، مگر در موارد استثنایی مثل اعاده دادرسی.

اهمیت حکم صادره از دادگاه

اهمیت حکم صادره از دادگاه به این بازمی‌گردد که سرنوشت حقوقی و کیفری اشخاص را تعیین می‌کند.

برای خواهان یک دعوای مالی، حکم می‌تواند نقطه رسیدن او به طلبش باشد و برای متهم در پرونده کیفری، حکم تعیین‌کننده مجازات یا آزادی اوست. قانون آیین دادرسی مدنی و کیفری هر دو بر لزوم احترام به حکم صادره تأکید می‌کنند.

در پرونده‌های حقوقی، اگر حکم به نفع خواهان صادر شود و قطعی گردد، او می‌تواند طبق ماده ۱ قانون اجرای احکام مدنی درخواست اجرای حکم کند و در صورت استنکاف محکوم‌علیه، حتی اموال او را توقیف و وصول نماید. در دعاوی خانواده نیز حکم نقش حیاتی دارد؛ مثلا حکم طلاق توافقی یا حکم حضانت فرزند، مسیر زندگی افراد را برای سال‌های آینده مشخص می‌کند.

در حوزه کیفری، احکام صادره حتی می‌توانند اثر اجتماعی و اخلال در حیثیت محکوم داشته باشند. اگر حکم مجازات حبس تعزیری صادر شود، محکوم باید دوران حبس را بگذراند و تمامی آثار آن را بپذیرد.

افزون بر این، حکم سندی است که اعتبار امر مختومه را رقم می‌زند؛ یعنی اگر رأیی قطعی شد، دیگر طرفین نمی‌توانند همان موضوع را مجددا در دادگاه مطرح سازند. این اصل، امنیت قضایی را تأمین می‌کند و مانع از تکثیر بیهوده دعاوی می‌شود.

تفاوت حکم و قرار و رای

در نظام حقوقی ایران، همه تصمیمات دادگاه یکسان نیستند و اصطلاحاتی مانند «حکم»، «قرار» و «رای» ممکن است باعث اختلاط مفهومی شود.

حکم، به‌ عنوان تصمیمی است که به‌صورت ماهوی در مورد ادعا یا اتهام مطرح‌ شده، نظر نهایی می‌دهد. بدین معنی که تکلیف خواسته را تعیین می‌کند؛ مثلا حکم به محکومیت خوانده به پرداخت مبلغی یا حکم به تبرئه متهم از اتهام وارده.

در مقابل، قرار تصمیمی است که یا خارج از ماهیت دعواست (مانند قرار عدم صلاحیت، قرار رد دعوا یا قرار کارشناسی که فقط جنبه مقدماتی دارد) یا حتی مختومه‌کننده پرونده از جهت شکلی (مانند قرار سقوط دعوا). به‌عبارتی، قرارها یا امور شکلی و موقتی را حل می‌کنند، یا پایان‌بخش موضوع‌اند اما بدون ورود به ماهیت.

طبق ماده ۲۹۹ قانون آیین دادرسی مدنی، هرگاه دادگاه فراتر از جنبه ماهوی دعوا تصمیم نگرفته باشد، رأی او قرار محسوب می‌شود نه حکم.

نکته این‌جاست که تمام احکام در زمره «آرا» قرار می‌گیرند، اما تمام آرا دادگاه لزوما حکم نیستند؛ زیرا قرار هم یک نوع رأی به‌شمار می‌آید ولی ماهوی نیست.

به عنوان مثال، دادگاه ممکن است در حین رسیدگی، قرار ارجاع امر به کارشناسی را صادر کند تا نظر کارشناس اخذ شود. این قرار رأیی موقتی است و پس از انجام کارشناسی، پرونده مجدداً مفتوح می‌گردد. اما حکمی که در نهایت تکلیف خواسته یا اتهام را معلوم می‌کند، از سنخ تصمیم نهایی و قطعی است – حتی اگر قابل اعتراض باشد.

در پرونده‌های کیفری هم «قرار منع یا موقوفی تعقیب» یک نوع رأی است اما حکم نامیده نمی‌شود، چراکه وارد ماهیت اتهام نشده یا کاملا موضوعیت کیفری را پایان نمی‌دهد. در حالی‌ که رأی نهایی که مستلزم محکومیت یا تبرئه متهم است، حکم کیفری است. بنابراین، برای درک صحیح دادرسی، باید بدانیم حکم چه تفاوتی با قرار دارد و چگونه در قانون هرکدام تعریف و اشاره شده است.

نکته پایانی درباره تفاوت حکم و قرار، قابل تجدیدنظر بودن یا نبودن برخی از قرارهاست. گرچه اصل بر این است که حکم قابل تجدیدنظر یا فرجام است، قرارها بسته به نوعشان ممکن است قابلیت اعتراض داشته باشند (قرارهای قاطع دعوا مانند قرار رد دعوا) یا فاقد چنین قابلیتی باشند (قرارهای مقدماتی نظیر قرار کارشناسی).

این تمایز نیز بر اساس قانون آیین دادرسی مدنی و آیین دادرسی کیفری صورت می‌گیرد. در نتیجه، چه برای اعاده حقوق در پرونده‌ای که قاضی دستور مقدماتی داده، چه برای اعتراض به رأی نهایی، شناسایی ماهیت تصمیم دادگاه حیاتی است.

با جمع‌بندی موارد فوق، می‌توان گفت «حکم» در حقوق ایران، کانون پاسخ نهایی دادگاه به ادعای خواهان یا اتهام متهم محسوب می‌شود. صدور حکم مستلزم مقدماتی نظیر تکمیل رسیدگی و بررسی ماهیت دعوا یا جرم است.

حکم دارای ویژگی‌هایی چون مستند و مستدل بودن، اعلام منطوق رأی، قابلیت اجرا یا اعتراض است. تفاوت آن با قرار و رأی در این است که قرار روی جنبه‌های مقدماتی یا شکلی تصمیم می‌گیرد و رأی اصطلاحی عام به‌ معنای هر تصمیم قضایی محسوب می‌شود.

جایگاه حکم در فرآیند دادرسی چنان مهم است که همه تلاش‌های اصحاب دعوا یا متهم، جهت به دست آوردن حکمی عادلانه و قانونمند صورت می‌گیرد و اگر شخصی به رأی صادر شده اعتراض داشته باشد، باید در مهلت قانونی به تجدیدنظر یا فرجام رجوع کند. در غیر این‌صورت پس از قطعیت، حکم اعتبار امر مختومه پیدا کرده و قابل رسیدگی مجدد نخواهد بود.

ارکان و اجزای حکم دادگاه

حکم دادگاه به‌عنوان تصمیم قضایی نهایی که سرنوشت دعوا یا اتهام را تعیین می‌کند، ترکیبی از ارکان قانونی و اجزای محتوایی است. در قانون آیین دادرسی مدنی جمهوری اسلامی ایران، «حکم» پس از ختم رسیدگی صادر می‌شود و باید واجد مستندات و استدلال‌هایی باشد که دادگاه را به چنین جمع‌بندی رسانده است.

ارکان و اجزای حکم دادگاه

همچنین در دعاوی کیفری، هنگامی که مرجع قضایی یا هیئت قضات در دادگاه به بررسی نهایی ادله متهم و شاکی پرداخته و رأی را صادر می‌کند، حکم کیفری با محوریت مواد قانون آیین دادرسی کیفری شکل می‌گیرد. درک ارکان و اجزای حکم دادگاه نه‌ تنها برای قضات و وکلا، بلکه برای خواهان، خوانده، شاکی یا متهم که در پی فهم پشتوانه قانونی رأی هستند، اهمیت زیادی دارد.

در ادامه، این اجزا را با تکیه بر نکات قانونی و رویه‌های قضایی بررسی می‌کنم.

مقدمه حکم و اطلاعات پایه

نخستین بخش از حکم دادگاه، شامل اطلاعات مقدماتی است که چارچوب رسیدگی را روشن می‌سازد. در این قسمت، دادگاه معرفی می‌کند که در چه شعبه‌ای، در چه تاریخی و در حضور کدام مقام قضایی یا هیئت قضایی جلسه رسیدگی تشکیل شده است.

همچنین نام طرفین دعوا (در دعاوی مدنی، خواهان و خوانده؛ در دعاوی کیفری، شاکی و متهم) ذکر می‌شود و اگر وکیل یا نماینده قانونی دارند، اسم و مشخصات آن‌ها درج می‌گردد.

علاوه‌ بر این، موضوع یا خواسته دعوا یا اتهام به اختصار بیان می‌شود تا همه طرفین و خوانندگان حکم بدانند پرونده درباره چه مسئله‌ای است. در پرونده‌های حقوقی مثلاً از «مطالبه مهریه» یا «الزام به تنظیم سند رسمی» یاد می‌شود، و در پرونده‌های کیفری، عنوان جرم مانند «سرقت» یا «ضرب و جرح عمدی» تصریح می‌گردد.

مقدمه، شاکله ابتدایی حکم را تشکیل می‌دهد و به مخاطب کمک می‌کند فضای پرونده و موقعیت حقوقی یا کیفری را درک نماید.

شرح جریان دادرسی (گردش کار یا خلاصه پرونده)

در بسیاری از احکام، بخشی به نام گردش کار یا خلاصه روند رسیدگی گنجانده می‌شود. این بخش ضرورتا مواد قانون را بیان نمی‌کند، اما فرایندی را که دادگاه طی نموده تا به این مرحله برسد، شرح می‌دهد. برای نمونه، اگر در ماده ۲۹۹ آیین دادرسی مدنی آمده که حکم باید مستند باشد، در این قسمت دادگاه اشاره می‌کند که در جلسه اول چه سندی ارائه شده، در مرحله بعد شهود حاضر شدند یا دادگاه قرار کارشناسی صادر کرده و نتیجه چه بوده است.

شرح اقدامات و قرارهای احتمالی، لوایحی که طرفین داده‌اند و پاسخ‌هایشان به اعتراض‌های یکدیگر، در این بخش منعکس می‌شود. در دعاوی کیفری هم از مواد قانون آیین دادرسی کیفری پیروی کرده، قاضی می‌نویسد که کیفرخواست توسط دادستان یا نماینده او قرائت شد، متهم پاسخ داد، ممکن است شهودی یا مدرکی درباره وقوع جرم یا رفع اتهام ارائه شده باشد. این گزارش اجمالی به حکم رنگ شفافیت می‌دهد تا آشکار شود بر چه اساسی قاضی جمع‌بندی کرده است.

دلایل و مستندات قانونی

یکی از مهم‌ترین ارکان حکم، ارائه دلایل (فکت‌های پرونده) و مستندات قانونی (ماده‌ها و تبصره‌های مربوطه) است.

طبق ماده ۲۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری و مواد معادل در آیین دادرسی مدنی، قاضی موظف است حکم خود را به‌ صورت «مستند و مستدل» بنویسد.

یعنی برای هر نتیجه‌ای که می‌گیرد، باید به مواد قانون مدنی، قانون مجازات اسلامی، قانون تجارت یا قوانین خاص (نظیر قانون حمایت خانواده، قانون ثبت اسناد و املاک یا غیره) استناد کند.

همچنین استدلال نماید که چگونه از این مواد به جمع‌بندی حقوقی رسیده است. اگر حکمی صرفا بنویسد «محکوم می‌نماید» بدون ذکر ماده قانونی، ممکن است در مرحله تجدیدنظر با ایراد شکلی روبه‌رو شود. برای مثال، در دعوای مطالبه مهریه، دادگاه باید به ماده ۱۰۸۲ قانون مدنی (حق زن بر مهریه به‌ محض عقد) یا در الزام مرد به پرداخت نفقه، به ماده ۱۱۰۶ و ۱۱۰۷ قانون مدنی اشاره کند.

در پرونده کیفری ترک انفاق، قاضی باید به ماده ۵۳ قانون حمایت خانواده مصوب ۱۳۹۱ ارجاع دهد. این ارجاعات سبب می‌شود طرفین بدانند بر پایه چه اصولی رأی صادر شده است.

تحلیل و استدلال دادگاه

در این قسمت که گاه آن را «جهات و اسباب موجهه حکم» یا «استدلال دادگاه» می‌نامند، قاضی با تکیه بر اصول و قواعد استنباط حقوقی، توضیح می‌دهد چرا شکایت شاکی پذیرفته یا رد شده، چرا ادله متهم ناکافی تشخیص داده شده یا چگونه از میان چند سند متعارض، یکی را معتبر شناخته است.

این بخش در واقع اهمیت زیادی دارد؛ از یک سو حق دفاع را تضمین می‌کند و از سوی دیگر، زمینه اعتراض در مراحل بالاتر مانند تجدیدنظر یا فرجام را فراهم می‌نماید. اگر قاضی در این مرحله، استدلال علمی و کافی نکند و صرفاً به ذکر مواد قانون بسنده کند، ممکن است رأی از نگاه مرجع تجدیدنظر نقص داشته باشد. در پرونده‌های خانوادگی مثلا وقتی دادگاه رأی به طلاق بر پایه عسر و حرج زوجه می‌دهد، باید در این بخش بیان کند چه رفتاری از شوهر مصداق حرج بوده و چگونه از مواد ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی برداشت کرده که زن در مشقت غیرقابل تحمل قرار دارد. در پرونده‌های کیفری، دادگاه بیان می‌کند ادله‌ای مانند گزارش پلیس یا اقرار متهم با مواد ۱۶۰ و ۱۶۲ قانون مجازات اسلامی سازگار است و به حد نصاب اثبات جرم می‌رسد.

منطوق حکم

منطوق حکم همان نتیجه صریح و قاطع رأی است که از دل استدلالات و مستندات قانونی بیرون می‌آید.

در دعوای حقوقی می‌تواند محکومیت خوانده به پرداخت مبلغی یا تحویل ملک باشد، در حالی‌ که در دعوای خانوادگی ممکن است «صدور گواهی عدم امکان سازش» یا «محکومیت مرد به پرداخت نفقه» باشد.

در پرونده کیفری نیز منطوق حکم می‌تواند «محکومیت متهم به X سال حبس تعزیری یا جزای نقدی» یا «اعلام برائت» باشد.

مطابق ماده ۲۹۹ آیین دادرسی مدنی، تنها رأیی حکم تلقی می‌شود که وارد ماهیت دعوا شده باشد و در منطوقش قاطع موضوع دعوا باشد. بیان این منطوق حکم باید روشن و بدون ابهام صورت گیرد؛ اگر دادگاه قصد دارد وجهی را تقسیط کند، در منطوق حکم مبلغ پیش‌پرداخت و اقساط ذکر شود. اگر اشاره به اداره ثبت یا واحد اجرای احکام دارد، باید ریز دستور آورده شود.

این وضوح به اجرای صحیح حکم هم کمک می‌کند، زیرا مرجع اجرا به همین منطوق حکم رجوع می‌کند.

دستورهای تبعی یا تکمیلی

در احکام حقوقی یا کیفری، ممکن است قاضی دستورات تبعی هم صادر کند؛ برای نمونه، در دادگاه خانواده اگر رأی به طلاق صادر کند، می‌تواند قید کند «چنانچه زوجه مهریه‌اش را مطابق این رأی مطالبه کند، مالک آن است و چنانچه شوهر شرایط اعسار را ثابت نماید، اقساط تعیین می‌شود». یا در دعوای خلع ید، دستور تخلیه ملک و تحویل به خواهان ذیل منطوق می‌آید.

در پرونده‌های کیفری، بند تبعی می‌تواند حاوی حکم به ضبط اموال جرم یا تعلیق مجازات باشد.

همچنین ممکن است قاضی طبق ماده ۲۳ قانون مجازات اسلامی مجازات تکمیلی تعیین کند؛ مانند الزام متهم به شرکت در کلاس‌های آموزشی یا دور ماندن از منطقه معین. لذا بخش دستورهای تکمیلی عموماً طابع منطوق حکم است و اجرای آن را تضمین می‌کند.

امضا و مهر دادگاه

بعد از تنظیم کامل بخش‌های مختلف حکم، قاضی (یا قضات شعبه) آن را امضا می‌کند و مهر دادگاه پای رأی درج می‌شود. اگر پرونده کیفری توسط هیئت قضایی رسیدگی شده باشد، رئیس و مستشاران باید رأی را امضا کنند. اگر یکی از قضات نظر متفاوتی داشته باشد، ممکن است با اکثریت آرا رأی صادر شود و نظر قاضی مخالف ضمیمه گردد. در پرونده‌های حقوقی، قاضی مسئول پرونده رأی را امضا نموده و منشی دادگاه آن را ثبت می‌کند. ماده ۳۰۱ قانون آیین دادرسی مدنی تأکید می‌کند که همه اوراق را قاضی و منشی امضا کنند تا رسمیت داشته باشد. بدون امضا، حکم فاقد اعتبار قانونی است. پس از این مرحله، حکم آماده ابلاغ می‌شود.

ابلاغ رأی و فاصله اعتراض

گام پایانی برای تکمیل ارکان حکم، ابلاغ آن به اصحاب دعوا یا شاکی و متهم است. این ابلاغ در روزگاران گذشته با مراجعه مامور به نشانی افراد رخ می‌داد، اما اکنون در بیشتر موارد از طریق سامانه ثنا الکترونیکی شده است.

قانون آیین دادرسی مدنی و کیفری، اصولا ۲۰ روز مهلت اعتراض در دعاوی داخلی (و ۲ ماه برای اشخاص مقیم خارج از کشور) تعیین کرده، مگر در پرونده‌های کیفری که مهلت و شرایط متفاوت باشد.

اگر در این مدت تجدیدنظرخواهی نشود، حکم قطعی می‌گردد؛ در غیر این‌صورت، پرونده به مرجع بالاتر ارسال می‌شود. البته بعضی احکام از همان ابتدا قطعی‌اند؛ چون قانون گفتـه است قابل تجدیدنظر نیست (مثلا دعاوی مالی زیر نصاب مشخص).

در این مورد، با ابلاغ رأی و گذشت مدت قانونی بدون اعتراض، حکم قطعیت می‌یابد و وارد مرحله اجرا می‌شود. بنابراین، ابلاغ الکترونیک و فاصله اعتراض بخش لازمی از فرایند رأی است که تکمیل‌کننده ارکان حکم محسوب می‌شود.

هر یک از اجزای ذکرشده، نقشی محوری در فرایند صدور و اجرای حکم دارند. «مقدمه» و «گردش کار» شفافیت پرونده را تضمین می‌کنند. «دلایل و مستندات» به رای وجاهت قانونی می‌بخشند. «منطوق حکم» بار حقوقی و کیفری دارد و تکلیف دارد برای اجرا. «دستورهای تبعی» مسیر اجرای احکام مالی یا مجازات‌های تکمیلی را پیش می‌برد. در نهایت نیز «امضا، مهر» و «ابلاغ رأی» به حکم رسمیت قاطع می‌دهد. هر گونه ضعف در این ارکان می‌تواند موجب نقض رأی در تجدیدنظر یا باعث بروز مشکلات در اجرا شود. به همین دلیل است که قاضی هنگام انشای حکم می‌کوشد جزئیات را رعایت کرده و وکلای طرفین نیز در صورت مشاهده نقص یا ابهام، در مرحله اعتراض به موضوع می‌پردازند.

انواع احکام دادگاه

در ادامه با تکیه بر مفاهیم «حکم اعلامی و حکم تاسیسی»، «حکم حضوری و حکم غیابی»، «حکم قطعی و غیرقطعی»، «حکم نهایی و غیرنهایی» و «حکم لازم‌الاجرا و غیرلازم‌الاجرا»، نمایی کلی از انواع احکام دادگاه ترسیم خواهم کرد.

انواع احکام دادگاه

شناخت این انواع، راهنمای طرفین دعوا یا متهم و شاکی است تا بدانند رأیی که در اختیارشان قرار می‌گیرد، از چه سنخی است و چه محدودیت‌ها یا فرصت‌هایی برای اعتراض یا اجرای آن وجود دارد.

حکم اعلامی و حکم تاسیسی

یکی از قدیمی‌ترین تقسیم‌بندی‌ها بر اساس اثری است که حکم بر روابط حقوقی موجود می‌گذارد: آیا صرفا اعلام‌کننده یک حق یا وضعیت است یا آن را تأسیس و پدید می‌آورد؟

در دعاوی حقوقی، حکم اعلامی (Declaratory Judgment) حکمی است که دادگاه صرفاً اعلام می‌کند یک حق یا تعهد از قبل وجود داشته است و حکم دادگاه آن را تایید می‌کند.

برای مثال، وقتی شخصی مدعی است همسایه‌اش ملکی را به‌ناحق تصرف کرده و او مالک ملک است، اگر دادگاه پس از رسیدگی به استناد ماده ۲۲ قانون ثبت اسناد و املاک یا دیگر دلایل تشخیص دهد ملک واقعاً متعلق به خواهان است، حکم به مالکیت وی صادر می‌کند. این حکم در واقع رابطه حقوقی موجود را اعلام می‌کند و تغییری ماهوی نمی‌دهد، بلکه وضعیت پیشین را رسمیت می‌بخشد.

در مقابل، حکم تاسیسی (Constitutive Judgment) احکامی است که یک وضعیت حقوقی جدید را خلق یا تغییر می‌دهد. نمونه بارز آن در قانون مدنی، حکم طلاق است.

قانون‌گذار تصریح دارد که طلاق با اجرای صیغه شرعی انجام می‌شود و وقتی دادگاه حکمی مبنی بر طلاق صادر کند و سپس مراحل شرعی در دفترخانه انجام شود، یک رابطه زوجیت از بین می‌رود و وضعیتی جدید (مجرد بودن یا عده زن) پدید می‌آید.

بنابراین، حکم دادگاه ـ به‌همراه اجرای تشریفات ـ تأسیس وضعیت تازه است، برخلاف حکم اعلامی که صرفاً وضع قبلی را تثبیت می‌کند.

تفاوت کاربردی میان حکم اعلامی و حکم تاسیسی در این است که حکم اعلامی، از زمان پیشین (مثلا تاریخ وقوع عقد یا تاریخ تصرف) نافذ است، اما حکم تأسیسی از لحظه صدور یا اجرای حکم، وضعیت را تغییر می‌دهد و اثر قهقرایی ندارد. برای مثال، اگر دادگاه حکم به اعلام نسب فرزندی بدهد، فرزند از ابتدا فرزند قانونی شخص شمرده می‌شد، اما اگر حکم به فسخ نکاح بر اساس عیب یا تدلیس بدهد، عقد نکاح از زمان صدور حکم فسخ می‌شود (هرچند در مواد قانونی این مسئله قدری پیچیدگی دارد). این تفکیک اعلامی و تاسیسی در دکترین حقوقی و رویه قضایی جایگاه مهمی دارد.

حکم حضوری و حکم غیابی

معیار دیگر در تقسیم‌بندی احکام، حضور یا عدم حضور خوانده یا متهم در فرایند دادرسی است. وفق مواد مربوطه در قانون آیین دادرسی مدنی، چنانچه فرد خوانده (در دعوای حقوقی) یا متهم (در دعوای کیفری) ابلاغ قانونی دریافت کرده و در جلسه حضور پیدا کند یا لایحه بفرستد، حکمی که صادر می‌شود «حکم حضوری» نام دارد.

از سوی دیگر، اگر خوانده بدون عذر موجه حاضر نشود و ابلاغ هم به شکل صحیح صورت گرفته باشد، دادگاه می‌تواند رسیدگی را ادامه دهد و رأی صادر کند. این رأی «حکم غیابی» خوانده می‌شود.

ماده ۳۰۳ قانون آیین دادرسی مدنی تأکید می‌کند که دفاع یا ارسال لایحه هم حکم را از غیابی‌بودن خارج می‌کند.

پیامد اصلی غیابی‌بودن حکم آن است که خوانده می‌تواند جدا از راه‌های عادی اعتراض (تجدیدنظر یا فرجام)، از «واخواهی» استفاده کند. واخواهی یک روش اعتراض مخصوص احکام غیابی است که مطابق قانون آیین دادرسی مدنی، در دادگاه صادرکننده رأی مطرح می‌شود. در پرونده‌های کیفری نیز، اگر متهم حضوری یا با وکیل حضور نیابد و رأی صادر شود، می‌توان با واخواهی روند رسیدگی را ادامه داد. بدین‌ترتیب، خوانده یا متهم در صورت عدم حضور موجه در مرحله اول، فرصتی دارد که دفاعیاتش را ارائه کند و اگر دادگاه دلایلش را کافی ببیند، حکم را نقض کند.

در مقابل، حکم حضوری فاقد این امتیاز است و شخص غایب نمی‌تواند واخواهی داشته باشد و صرفاً باید راه‌های تجدیدنظر یا فرجام را طی کند.

حکم قطعی و حکم غیرقطعی

یکی دیگر از تقسیم‌بندی‌های مهم، بحث قطعی یا قابل اعتراض‌ بودن حکم است.

حکم قطعی، یعنی حکمی که امکان تجدیدنظر یا فرجام نسبت به آن یا از آغاز موجود نیست (مثلا حکم در دعاوی مالی زیر نصاب تعیین‌شده در ماده ۳۳۱ قانون آیین دادرسی مدنی) یا مهلت اعتراض تمام شده و کسی اقدامی نکرده و به قطعیت رسیده است.

هنگامی که رأی قطعی شد، یا قابلیت اجرایی دارد یا اگر قابل اجرا نباشد (مانند حکم اعلامی)، اثر آن در منع رسیدگی مجدد آشکار می‌شود. از نگاه قانون، احکامی که از بدو صدور قطعی نیستند، «غیرقطعی» اند و ظرف مهلتی (مثلا ۲۰ روز در دادگاه‌های داخلی ایران) می‌توانند در مرجع بالاتر مثل دادگاه تجدیدنظر یا دیوان عالی کشور به چالش کشیده شوند.

در دعاوی کیفری، احکام برخی جرایم سبک قطعی محسوب می‌شود و اعتراض برایشان پیش‌بینی نشده، اما در جرایم مهم، اغلب قابلیت تجدیدنظر وجود دارد.

مزیت حکم غیرقطعی، فراهم‌ بودن فرصت بازبینی در مرجعی بالاتر است؛ اما حکم قطعی یا حکم که مهلت اعتراضش گذشته باشد، برای معترض قابل تغییر مگر در چارچوب اعاده دادرسی یا آیین‌های خاصی نخواهد بود.

حکم نهایی و غیرنهایی

حکم نهایی حکمی است که به دعوا یا اتهام پایان می‌دهد و از دادگاه بدوی صادر می‌شود و با رسیدگی تجدیدنظر به قطعیت می‌رسد (یا غیرقابل تجدیدنظر است). حکم نهایی را نباید صرفاً با حکم قطعی خلط کرد.

چرا که ممکن است حکمی صادر شود که ماهیت دعوا را پایان می‌دهد، ولی هنوز قابل تجدیدنظر باشد؛ در این صورت حکم از حیث ماهوی «نهایی» است، اما «قطعی» نیست. قرارهایی هم هست که دعوا را تمام می‌کند، ولی حکم به‌ شمار نمی‌رود.

دادگاه اگر رأی دهد که موضوع از محدوده‌ صلاحیتش خارج است یا خواهان قصد انصراف از دعوا را دارد، رأی صادره قرار است و نه حکم. بنابراین حکم نهایی در معنای تصمیمی است که ماهیت پرونده را از نظر دادگاه بدوی پایان داده و به سرنوشت دعوا پاسخ داده است.

مثلا وقتی دادگاه بدوی خواهان را مستحق دریافت خسارت می‌داند و خوانده را محکوم می‌کند، این حکم به دعوا پایان داده، اما شاید غیرقطعی باشد و طرف محکوم اعتراض کند.

در صورت عدم اعتراض یا پذیرش اعتراض در مرجع تجدیدنظر، حکم ماهوی تبدیل به حکم قطعی نیز می‌شود. اهمیت درک حکم نهایی از این است که اگر رأی نهایی نباشد، پرونده از لحاظ ماهوی هنوز باز است و قاضی می‌تواند در تصمیمش تجدیدنظر کند یا میان‌قرار صادر نماید.

حکم لازم‌الاجرا و غیر لازم‌الاجرا

از زاویه اجرایی، احکام دادگاه به دو دسته تقسیم می‌شوند: احکام لازم‌الاجرا که امکان اجرای اجباری را دارند و احکامی که جنبه اعلامی داشته یا قابلیت اجراپذیری ندارند.

در دعاوی مدنی، حکم به محکومیت مالی یا تحویل مال عینا، لازم‌الاجراست و وفق قانون اجرای احکام مدنی، قابل پیگیری در واحد اجرای احکام است.

اگر شخص محکوم‌علیه از اجرای حکم امتناع کند، اموال او توقیف، حسابش مسدود و حتی حکم جلب او ممکن می‌شود (با لحاظ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی ۱۳۹۴). در پرونده‌های کیفری هم حکم مجازات — مثلا حبس، شلاق یا جزای نقدی — لازم‌الاجراست و متهم باید آن را طی مرحله اجرای احکام تحمل کند. بااین‌حال، برخی احکام صرفاً اعلامی‌اند و با اشاره به یک وضعیت حقوقی بسنده می‌کنند؛ مثلاً حکم اعلام بطلان قرارداد.

این حکم ممکن است قابلیت اجرا از طریق توقیف اموال نداشته باشد، بلکه فقط وضعیت حقوقی رابطه را بیان می‌کند. در چنین مواردی، البته پیامدهای حکم می‌تواند در پرونده‌های دیگر مستند قرار گیرد.

لازم‌الاجرا یا نبودن حکم، گاه در بحث زمان صدور تأثیرگذار است؛ مثلا دادگاه در حکم طلاق توافقی قید می‌کند که «گواهی عدم امکان سازش» صادر شده و زوجین تا سه ماه می‌توانند برای ثبت طلاق اقدام کنند. اگر طرفین یا یکی از آن‌ها منصرف شوند، حکم بلااثر می‌ماند و قابل اجرا نیست. یا در حکم اعلامی مالکیت، فرد بر پایه همین رأی می‌تواند سند رسمی بگیرد ولی خود رأی مستقیما مستلزم تحویل مال نیست مگر در پرونده دیگری درخواست خلع ید یا تحویل عین مطرح شود.

این تمایز بین حکم لازم‌الاجرا و غیر لازم‌الاجرا باعث می‌شود اصحاب دعوا درک کنند که بعد از صدور رأی، باید یا نباید وارد مرحله اجرای احکام شوند.

مراحل صدور و تنظیم حکم دادگاه و اجرای آن

صدور حکم دادگاه فرآیندی است که پس از جمع‌آوری ادله، شنیدن دفاعیات و تحقق مقدمات آیین دادرسی در مراجع حقوقی یا کیفری رقم می‌خورد. حکم، تصمیم نهایی دادگاه در ماهیت دعوا یا اتهام است و مطابق مواد متعدد قانون آیین دادرسی مدنی، قانون آیین دادرسی کیفری و مقررات مرتبط، دارای ساختار و تشریفات خاصی است. از لحظه‌ای که قاضی یا هیئت قضایی اعلام ختم رسیدگی می‌کنند تا آنگاه که متن نهایی حکم ابلاغ و وارد مرحله اجرا می‌گردد، چند مرحله مهم طی می‌شود.

مراحل صدور و تنظیم حکم دادگاه و اجرای آن

در ادامه، این مراحل را با توجه به فرایند قانونی جمهوری اسلامی ایران بررسی خواهم کرد تا روشن شود چگونه دادگاه پس از بررسی پرونده، حکم را صادر و در نهایت، آن را لازم‌الاجرا می‌کند.

۱. ختم رسیدگی و اعلام تصمیم قاضی

مطابق قانون آیین دادرسی مدنی، هنگامی که دادگاه دلایل و دفاعیات طرفین را به اندازه کافی دریافته و نیازی به صدور قرار یا اقدام تحقیقاتی دیگر نباشد، قاضی اعلام می‌کند که «رسیدگی خاتمه یافته» و آماده انشای رأی است.

در دعاوی حقوقی، ماده ۲۹۸ این قانون اشاره می‌کند که دادگاه پس از ختم رسیدگی، چنانچه امکان صدور حکم باشد، این کار را انجام می‌دهد.

در دعاوی کیفری نیز، طبق قانون آیین دادرسی کیفری، وقتی تحقیقات دادسرا تکمیل شده و دادگاه در جلسه دادرسی به دفاع متهم و اظهارات شاکی گوش سپرده، در صورت کافی بودن اسناد و بدون نیاز به قرار یا اخذ نظریه مجدد کارشناس، ختم رسیدگی اعلام می‌شود.

ختم رسیدگی گام اول در صدور حکم است، زیرا پیش از آن، امکان تصمیم نهایی از سوی قاضی یا هیئت قضایی وجود ندارد.

گاه قاضی به‌ محض ختم رسیدگی، حکم را اعلام می‌کند؛ اما غالبا در عمل، بیان می‌شود «رأی در وقت مقرر صادر و اعلام خواهد شد» تا قاضی فرصتی داشته باشد ضمن مطالعه پرونده، استدلال حقوقی حکم را به‌صورت کامل و دقیق به نگارش درآورد.

۲. انشای رأی و نگارش حکم

پس از ختم رسیدگی، قاضی در فرصتی که ماده ۲۹۶ قانون آیین دادرسی مدنی آن را «حداکثر یک هفته» (در بیشتر موارد) می‌داند، حکم را انشا کرده و متن نهایی را مکتوب می‌کند.

نگارش حکم باید طبق ضوابطی باشد که قانون تعیین کرده: بیان مقدمه رأی و مشخصات طرفین، شرح گردش کار (در صورت لزوم)، ذکر دلایل، مستندات قانونی و در نهایت منطوق حکم. اصل مستند و مستدل‌ بودن احکام که در ماده ۲۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری و ماده ۱۵۹ قانون آیین دادرسی مدنی (اصلاحی) مورد تاکید قرار گرفته، قاضی را موظف می‌کند که مواد قانونی یا اصول فقهی پشتوانه تصمیم را نیز بیان نماید.

انشای حکم مرحله‌ای حساس است؛ چرا که کوچک‌ترین اشتباه در تطبیق ادله با قانون یا حتی درج غلط مستندات می‌تواند در مرحله تجدیدنظر با ایراد مواجه شود و حکم نقض گردد. با تکمیل انشا، قاضی حکم را امضا کرده و پرونده را جهت ثبت رسمی به دفتر دادگاه می‌سپارد.

۳. امضا و مهر دادگاه

بر پایه ماده ۳۰۱ قانون آیین دادرسی مدنی، احکام دادگاه باید به امضای قاضی و منشی دادگاه برسد و با مهر شعبه رسمیت پیدا کند. در دعاوی کیفری، نیز ماده ۴۱۱ آیین دادرسی کیفری تأکید می‌کند که رأی باید به امضای قاضی یا هیئت قضایی صادرکننده برسد؛ اگر هیات چند نفره باشد، اکثریت رأی را امضا می‌کنند و نظر اقلیت در صورتجلسه درج می‌شود. امضا نشان‌دهنده اختیار قاضی و رسمیت حکم است؛ بدون امضای قاضی، حکم فاقد اعتبار قانونی به‌شمار می‌رود. با مهر دادگاه هم مشخص می‌شود که این رأی از سوی شعبه رسمی است. گاه ممکن است رأی میان‌دوره‌ای باشد و نامش قرار باشد، اما مرحله امضا و مهر مشابه است. حال آنکه قرار بخشی مقدماتی یا قاطع دعوا از جنبه شکلی محسوب می‌شود، اما برای شناسایی ارزش اجرایی حکم نهایی، سند امضا و مهر شده لازم است.

۴. ابلاغ حکم

هنگامی که حکم نهایی شد، دفتر دادگاه (و در موارد آنلاین، سامانه ثنا) موظف است آن را به طرفین دعوا یا شاکی و متهم ابلاغ کند. ابلاغ ممکن است حضوری در جلسه دادرسی باشد یا به صورت الکترونیکی یا پستی صورت پذیرد.

قانون آیین دادرسی مدنی در مواد ۳۰۰ و بعد از آن، تشریفات ابلاغ و آغاز مهلت اعتراض را مشخص کرده است. در مباحث کیفری نیز آیین دادرسی کیفری مواد مرتبط با روش‌های ابلاغ دارد.

اگر یکی از طرفین خارج از کشور باشد، طبق ماده ۴۲۹ قانون آیین دادرسی مدنی، مهلت اعتراض بیشتر است (معمولا دو ماه).

حتی حکم حضوری زمانی قابل اجراست که به طرفین یا وکیل آن‌ها ابلاغ شده باشد. ابلاغ الکترونیکی در سامانه ثنا، رویه‌ای نوین است که از اتلاف وقت و اشکالات ابلاغ سنتی می‌کاهد؛ زیرا هم‌زمان پیامک اطلاع‌رسانی می‌رود و نص حکم هم در سامانه قرار می‌گیرد. مهلت اعتراض (تجدیدنظر یا فرجام) پس از ابلاغ محاسبه می‌شود. در صورت عدم اعتراض در مهلت قانونی یا در صورت رد اعتراض توسط مرجع بالاتر، حکم قطعیت می‌یابد.

۵. قطعیت یا اجرای حکم

اگر حکم قابل تجدیدنظر باشد و در مهلت مقرر، یکی از طرفین اعتراض کند، پرونده به دادگاه تجدیدنظر ارسال می‌شود و اجرای حکم به حالت تعلیق درمی‌آید تا مرحله رسیدگی دوم پایان یابد. اما اگر حکم بدوی غیر قابل اعتراض یا در مهلت، تجدیدنظرخواهی نشده و همین‌طور مرجع بالاتر آن را تایید کرده، حکم قطعی می‌گردد و قابلیت اجرا پیدا می‌کند.

در پرونده‌های حقوقی مانند مطالبه مهریه یا خلع ید، واحد اجرای احکام مدنی بر اساس قانون اجرای احکام مدنی مصوب ۱۳۵۶ وارد عمل می‌شود. محکوم‌له درخواست صدور اجراییه می‌کند و اگر محکوم‌علیه امتناع داشته باشد، اموال یا حساب‌های بانکی او توقیف می‌شود یا در بحث تحویل ملک، ماموران اجرای احکام اقدام به تخلیه ملک می‌کنند.

در دعاوی خانوادگی، اجرای حکم می‌تواند پرداخت نفقه یا تسلیم فرزند به شخص دارای حضانت باشد؛ برخی از این احکام الزاما نیازمند همکاری مامور هستند تا بچه را در صورت عدم رضایت یک طرف تحویل دهند. در پرونده‌های کیفری، اداره اجرای احکام کیفری مامور است محکوم‌علیه را فراخواند؛ اگر محکومیت حبس است، او را به زندان معرفی کند یا جزای نقدی وصول شود.

این مرحله می‌تواند با درخواست تعلیق اجرای مجازات یا آزادی مشروط وفق قانون مجازات اسلامی نیز همراه گردد.

۶. اعتراض و مرحله بعد (تجدیدنظر، فرجام، واخواهی)

اگر حکمی قابل اعتراض باشد، طرفین می‌توانند ظرف مهلت مقرر اقدام کنند. در دعاوی حقوقی، این مهلت معمولا ۲۰ روز برای ساکنان ایران و ۲ ماه برای خارج‌نشینان است (ماده ۳۳۶ قانون آیین دادرسی مدنی).

در امور کیفری، بسته به نوع جرم و سنگینی مجازات، مهلت ۲۰ روزه یا ۱۰ روزه تعیین می‌شود. اگر حکم به صورت غیابی صادر شده باشد، محکوم‌علیه می‌تواند واخواهی کند. دادگاه تجدیدنظر یا دیوان عالی کشور (بسته به نوع دعوا) با بررسی پرونده و احتمالا دعوت از طرفین، رأی بدوی را تایید، نقض یا اصلاح می‌کند.

در صورت تایید حکم، حکم همان است که باید اجرا شود. اگر نقض شود، ممکن است پرونده به شعبه هم‌عرض ارجاع شده یا مستقیما حکم جایگزین صادر گردد. از این‌ رو صدور حکم دادگاه حتی به‌ ظاهر نهایی، ممکن است مراحل تجدیدنظر و فرجام را نیز شاهد باشد؛ اما پس از پایان همه مهلت‌های اعتراض و عدم توفیق معترض، دیگر حکم قطعیت نهایی و قابلیت اجرا می‌یابد.

۷. پیگیری پس از اجرای حکم

گاهی تصور می‌شود با اجرای حکم، پرونده تمام می‌شود. اما ممکن است در دعوای حقوقی پس از اجرای حکم محکومیت مالی، اختلافی در محاسبه خسارت تأخیر یا هزینه‌های اجرا پیش بیاید و موجب شود پرونده‌ دیگری گشوده شود.

در پرونده‌های کیفری، اگر متهم در حال تحمل حبس باشد، می‌تواند در حین اجرای مجازات مثلا درخواست آزادی مشروط بدهد یا در صورت وجود شرایط مناسب، درخواست تعلیق بکند.

همچنین اگر بعد از صدور حکم مدارک جدیدی مبنی بر بی‌گناهی محکوم کشف شد، امکان اعاده دادرسی یا اعمال ماده ۴۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری (اعلام رأی خلاف شرع بین) وجود دارد.

همه این‌ها نشان می‌دهد پایان مرحله صدور حکم و حتی اجرای آن، همیشه پایان قطعی ماجرا نیست. هرچند در اکثر موارد، پس از اجرای حکم مالی یا تحمل مجازات، پرونده بسته می‌شود و از دفتر دادگاه خارج می‌گردد.

نهادهای صادرکننده حکم کدامند؟

در نظام قضایی جمهوری اسلامی ایران، صدور حکم دادگاه اختصاص به یک مرجع ندارد؛ چرا که بسته به نوع دعوا یا اتهام، ممکن است مرجع رسیدگی‌کننده و در نتیجه صادرکننده حکم متفاوت باشد. هرچند اصطلاح «دادگاه» معمولا برای مراجع رسمی قضاوت به کار می‌رود، اما قوانین مختلف این صلاحیت را در اختیار نهادهای گوناگون گذاشته است.

در ادامه، به مهم‌ترین نهادهایی که می‌توانند حکم صادر کنند اشاره می‌کنیم و تفاوت آن‌ها را در چارچوب مقررات حقوقی و کیفری بیان می‌کنم.

  1. دادگاه‌های عمومی حقوقی: مهم‌ترین مرجعی که در امور مدنی و خانوادگی به رسیدگی و صدور حکم می‌پردازد، دادگاه‌های عمومی حقوقی است. این دادگاه‌ها براساس قانون آیین دادرسی مدنی، صلاحیت دارند در دعاوی مالی (نظیر مطالبه طلب، اجاره، خلع ید)، غیرمالی (مانند الزام به تمکین، ابطال سند) و امور خانوادگی (طلاق، مهریه، نفقه) حکم صادر کنند. در برخی شهرها با حجم بالای پرونده، دادگاه خانواده شعب جداگانه دارد که با استناد به قانون حمایت خانواده ۱۳۹۱، آرای مربوط به طلاق، حضانت و سایر موضوعات خانوادگی را صادر می‌کند. احکام این دادگاه‌ها در صورتی که قابل اعتراض باشد، به دادگاه تجدیدنظر استان راه می‌یابد.
  2. دادگاه‌های عمومی کیفری: هنگامی‌که موضوع پرونده، جرم باشد ـ اعم از سرقت، کلاهبرداری، ضرب و جرح، جرایم علیه عفت و امنیت و غیره ـ دادگاه کیفری صالح به‌ عنوان نهاد صادرکننده حکم مطرح می‌شود. براساس قانون آیین دادرسی کیفری، دادگاه کیفری پس از تشکیل جلسه رسیدگی و شنیدن اظهارات متهم، شاکی و نماینده دادستان، در نهایت حکم محکومیت یا تبرئه متهم را صادر می‌کند. برخی جرایم خفیف در صلاحیت دادگاه کیفری دو است و برخی جرایم سنگین مانند قتل عمد یا مجازات‌های بالاتر در صلاحیت دادگاه کیفری یک قرار می‌گیرد. این دادگاه‌ها می‌توانند در حکم نهایی خود، مجازات‌هایی از حبس گرفته تا جریمه نقدی یا قصاص تعیین کنند.
  3. دادگاه انقلاب: دادگاه انقلاب یکی دیگر از مراجع رسیدگی‌کننده به برخی جرایم خاص، مانند جرایم علیه امنیت ملی، جرایم مرتبط با مواد مخدر یا جرایم اقتصادی خاص، است. این دادگاه نیز حکم صادر می‌کند و تصمیمش برای افراد تحت تعقیب در این زمینه‌ها نقش نهایی دارد. قانون آیین دادرسی کیفری صلاحیت دادگاه انقلاب را عمدتاً در پرونده‌های امنیتی و مواد مخدر تعریف کرده است، اما در مورد برخی موضوعات همچنان اختلافاتی وجود دارد که قانون‌گذار در مصوبات مختلف تصریح می‌کند. احکام دادگاه انقلاب در صورت قابلیت اعتراض، به دادگاه تجدیدنظر یا دیوان عالی کشور ارجاع می‌شود.
  4. دادگاه تجدیدنظر استان و دیوان عالی کشور: در مواردی که احکام دادگاه بدوی قابل اعتراض باشد، رسیدگی در دادگاه تجدیدنظر استان یا دیوان عالی کشور پیگیری می‌شود. در این مرحله هم «حکم» صادر می‌گردد، بدین معنا که مرجع بالاتر می‌تواند حکم دادگاه بدوی را تایید، نقض یا اصلاح کند. اگر حکمی در تجدیدنظر نقض شود و مرجع تجدیدنظر خود، دلایل دعوا را کافی بداند، حکم جدیدی صادر می‌کند. همچنین دیوان عالی کشور می‌تواند رأی را نقض کرده و پرونده را برای صدور حکم مجدد به دادگاه هم‌عرض ارجاع دهد.
  5. شورای حل اختلاف: هرچند صلاحیت شورای حل اختلاف برای صدور حکم اصلی در دعاوی گسترده نیست و عمدتاً در امور ساده یا کم‌ارزش مالی محدود می‌شود، اما قانون برای دعاوی مالی با نصاب پایین یا برخی دعاوی خانوادگی و دعاوی مربوط به تخلیه، این نهاد را صالح دانسته است. شورای حل اختلاف ممکن است حکم یا قرار صادر کند. اگرچه دامنه این احکام محدود است، اما در پرونده‌هایی که قانون مشخص کرده، حکمی که شورای حل اختلاف می‌دهد دارای اعتبار و قابلیت اجرایی همانند رأی دادگاه است.

در مجموع، صدور حکم می‌تواند توسط دادگاه‌های عمومی حقوقی و کیفری (بدوی و تجدیدنظر)، دادگاه انقلاب، دیوان عالی کشور در محدوده اختیاراتش، و در برخی دعاوی با نصاب اندک، شورای حل اختلاف انجام شود.

هر یک از این نهادها شرایط و تشریفات ویژه‌ای دارند و محدوده صلاحیتشان بسته به نوع موضوع یا میزان خواسته تعیین می‌گردد. آشنایی با این نهادها و تشخیص مرجع صالح برای دعوا یا اتهام مطرح‌شده، یکی از نخستین قدم‌هایی است که اصحاب دعوا باید هنگام ورود به فرآیند دادرسی حقوقی یا کیفری بردارند.

نکات تکمیلی احکام دادگاه

در ادامه، ضمن پرداختن به برخی نکات تکمیلی در خصوص احکام دادگاه، به چرایی اهمیت اجرای حکم و نتایج احتمالی آن در زندگی حقوقی و کیفری اصحاب دعوا می‌پردازم. همچنین این پرسش را مطرح می‌کنم که آیا رأی داوری نیز شکلی از حکم به‌شمار می‌آید یا تفاوت‌هایی بنیادین با حکم دادگاه دارد.

نکات تکمیلی احکام دادگاه

اعتراض به حکم

وقتی دادگاه رأی خود را صادر کرد، ممکن است یکی از طرفین یا هر دو، از نتیجه ناراضی باشند.

قانون آیین دادرسی مدنی و قانون آیین دادرسی کیفری برای چنین موقعیتی ابزارهایی را تحت عنوان «اعتراض» در نظر گرفته‌اند. این اعتراض در دعاوی حقوقی با نام‌هایی چون واخواهی (درصورتی‌که حکم غیابی باشد)، تجدیدنظرخواهی و فرجام‌خواهی شناخته می‌شود.

در امور کیفری نیز روش‌های مشابهی داریم: اگر حکم غیابی باشد، می‌توان از «واخواهی» بهره گرفت و در صورت صدور حکم بدوی قابل اعتراض، محکوم می‌تواند نزد دادگاه تجدیدنظر استان یا دیوان عالی کشور اقدام کند.

  • واخواهی: طبق ماده ۳۰۵ قانون آیین دادرسی مدنی، حکم غیابی در پرونده‌های حقوقی قابلیت واخواهی دارد. یعنی اگر خوانده یا نماینده‌اش در جلسه دفاع حاضر نبودند و اخطاریه به‌درستی ابلاغ شده باشد، می‌توان در همین دادگاه صادرکننده حکم، درخواست واخواهی کنند. این فرایند مشابه دادرسی جدیدی است و دادگاه دوباره موضوع را بررسی می‌کند. در امور کیفری نیز، ماده ۴۵۰ قانون آیین دادرسی کیفری به امکان واخواهی متهم غیابی اشاره کرده و روند آن را توضیح می‌دهد.
  • تجدیدنظرخواهی: چنانچه حکم حضوری بدوی باشد و ارزش خواسته یا نوع جرم در فهرست قابلیت اعتراض آمده باشد، تجدیدنظرخواهی در دادگاه تجدیدنظر استان میسر است. ماده ۳۳۱ قانون آیین دادرسی مدنی تعیین کرده که برای دعاوی مالی بیش از ۲۰ میلیون ریال و برخی دعاوی غیرمالی، امکان تجدیدنظر هست. در امور کیفری، جرایم با مجازات‌های معین، می‌توانند توسط محکوم‌علیه، شاکی یا دادستان مورد اعتراض قرار گیرند. مرحله تجدیدنظر، بررسی مجدد پرونده و احتمالا دعوت از طرفین و صدور رأی اصلاحی یا تاییدی را در پی دارد.
  • فرجام‌خواهی: فرجام از طریق دیوان عالی کشور، مرحله‌ای بالاتر از تجدیدنظر است و عمدتا به جنبه شکلی یا انطباق حکم با قوانین می‌پردازد. ماده ۳۶۷ قانون آیین دادرسی مدنی مواردی که امکان فرجام نسبت به احکام وجود دارد را فهرست می‌کند، از جمله احکام خلاف شرع یا مواردی که در باب اصل نکاح و طلاق باشد. در پرونده‌های کیفری، قوانین آیین دادرسی کیفری جدید نیز مجوز فرجام در جرایم سنگین یا موارد تصریح‌شده را می‌دهند. در صورت نقض رأی در دیوان عالی، ممکن است پرونده به شعبه هم‌عرض ارجاع شود یا با اعلام نظر دیوان، حکم جدید صادر گردد.

در هر کدام از این روش‌های اعتراض، رعایت مهلت قانونی (معمولا بیست روز یا ده روز بسته به نوع دعوا و محل سکونت) واجب است. اگر اعتراضی در این بازه صورت نگیرد یا در مرجع بالاتر تأیید گردد، حکم قطعی می‌شود و وارد مرحله اجرا خواهد شد.

تمیز احکام حقوقی از کیفری

در نظام قضایی ایران، دادگاه‌های حقوقی و کیفری از یکدیگر متمایزند و طبیعی است که احکام صادره آنان نیز تفاوت‌هایی داشته باشد. حکم حقوقی به اختلافات میان اشخاص درباره امور مالی یا غیرمالی (همچون مطالبه طلب، خلع ید، طلاق، مهریه، الزام به تمکین) می‌پردازد و با استناد به مقرراتی مانند قانون مدنی، قانون تجارت یا قانون حمایت خانواده صادر می‌شود. ماهیت این احکام عمدتاً در باب روابط خصوصی است.

پس از قطعیت حکم حقوقی، واحد اجرای احکام مدنی می‌تواند آن را اجرا کند؛ اگر محکوم‌علیه از پرداخت بدهی یا تحویل مال امتناع کند، اموالش توقیف یا خودش حسب قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی ممکن است بازداشت شود.

در مقابل، حکم کیفری عمدتاً با تکیه بر قانون مجازات اسلامی و قانون آیین دادرسی کیفری صادر می‌گردد. شکایت کیفری به موضوع‌هایی نظیر سرقت، کلاهبرداری، ضرب‌وجرح یا جرایم سنگین‌تر مربوط است و دادگاه با تشخیص وقوع جرم، متهم را محکوم به مجازاتی چون حبس، شلاق، جریمه نقدی یا قصاص می‌کند. اجرای این حکم در واحد اجرای احکام کیفری انجام می‌شود.

تفاوت اصلی نیز در هدف اجتماعی و امنیتی حکم کیفری است که به مجازات مجرم منتهی می‌شود؛ درحالی‌که حکم حقوقی تامین منافع شخصی خواهان در دعاوی مالی یا خانوادگی را در اولویت دارد.

الزام به اجرای حکم و ضمانت اجراها
یکی از موضوعات مهم در بحث احکام دادگاه، ضمانت اجراست. وقتی حکم حقوقی صادر و قطعی شده باشد، محکوم‌له می‌تواند مطابق ماده ۱ قانون اجرای احکام مدنی، تقاضای صدور اجراییه نماید.

سپس واحد اجرای احکام مدنی با ابلاغ اخطاریه، از محکوم‌علیه می‌خواهد حکم را اجرا کند. اگر او امتناع بورزد، اموالش قابل توقیف، حساب‌های بانکی‌اش مسدود و حتی ممکن است براساس قوانین محکومیت‌های مالی، خود او تا زمان پرداخت در حبس قرار گیرد (البته با رعایت مقررات اعسار).

در دعاوی کیفری، اداره اجرای احکام کیفری مسئول است تا مجازاتی که حکم تعیین کرده را اجرا کند، مثلا متهم را به زندان معرفی نماید یا جزای نقدی را وصول نماید.

گاهی احکامی وجود دارد که ماهیت اجرایی بالایی ندارد، بلکه صرفا اعلامی است (مثلا حکم اعلام بطلان قرارداد). این احکام گرچه ضمانت اجرای مستقیم در واحد اجرای احکام مدنی ندارند، اما طرفی که از این حکم بهره می‌برد می‌تواند از آن در سایر پرونده‌ها استناد کند. به‌عبارتی اجرای چنین حکمی نیازی به توقیف یا الزام فیزیکی ندارد؛ برعکس احکام لازم‌الاجرا.

قانونگذار بر این باور است که اگر مخاطب داوطلبانه حکم را انجام ندهد، اقتدار قضایی باید مجبورش کند. این اقتدار همان ضمانت اجراهایی است که در قوانین آیین دادرسی، قانون اجرای احکام مدنی و قانون مجازات اسلامی (برای ترک انفاق یا عدم انجام تعهدات مالی) پیش‌بینی شده است.

نتایج حکم و آثار آن

هنگامی که حکم دادگاه قطعی شود، آثاری را در پی دارد که در دو محور قابل بررسی است: اول، اعتبار امر مختومه؛ دوم، تأثیر حکم بر روابط حقوقی.

اعتبار امر مختومه بدین معناست که طرفین دیگر نمی‌توانند همان موضوع و همان جهات را نزد دادگاه مطرح کنند. اگر شخصی دوباره طرح دعوا کند، خوانده می‌تواند با استناد به ماده ۸۴ بند ۶ آیین دادرسی مدنی (ایراد امر مختومه)، مانع رسیدگی مجدد شود. از سوی دیگر، اجرای حکم ممکن است روابط حقوقی یا کیفری را تغییر دهد؛ مثلا در احکام خانواده، زن و شوهر با طلاق از هم جدا می‌شوند و تعهداتشان درباره نفقه و مهریه پس از اجرای حکم مشخص می‌گردد.

در حکم کیفری هم وقتی متهم مجازات را تحمل کرد، سجل کیفری او ثبت می‌شود و تبعات حقوقی نظیر محرومیت از برخی حقوق اجتماعی (مطابق ماده ۲۵ قانون مجازات اسلامی) را به دنبال دارد.

علاوه بر این، حکم ممکن است پیامدهایی در پرونده‌های دیگر داشته باشد. مثلاً حکم اعلام مالکیت می‌تواند در دعوای خلع ید یا مزاحمت از حق سندیت یابد. حکم قطعی محکومیت مالی، در صورت عدم اجرای اختیاری، به توقیف اموال محکوم‌علیه منجر می‌گردد.

از این رو، صدور حکم اغلب نقطه پایان دعوا به‌شمار می‌رود، اما بعضی پرونده‌ها پس از آن وارد فاز اجرای حکم یا احیاناً اعتراض‌های پس از اجرای حکم می‌شوند. چنانچه سندی تقلبی یا امری مغفول مانده باشد، مواردی چون اعاده دادرسی یا اعتراض ثالث نیز قابل طرح است؛ اما این‌ها وضعیت‌های استثنایی محسوب می‌شوند.

آیا رأی داوری هم نوعی حکم است؟

رأی داوری از جهاتی شباهت به حکم دارد، چون دعوا یا اختلاف میان طرفین را فیصله می‌دهد. در قراردادهای داوری، اشخاص توافق می‌کنند به‌جای مراجعه به دادگاه، اختلافشان توسط داور یا هیئت داوری حل‌ و فصل شود.

ماده ۴۵۴ قانون آیین دادرسی مدنی تأکید می‌کند که ارجاع به داوری به‌عنوان یک نهاد خصوصی جایگزین دادگاه امکان‌پذیر است.

با این‌ حال، رأی داوری را قانون آیین دادرسی مدنی یک حکم «دادگاه» به شمار نمی‌آورد؛ زیرا نهاد داوری فاقد صلاحیت قضایی رسمی است و اختیارات آن برخاسته از تراضی طرفین است.

برای معتبر شناختن رأی داوری، قانونگذار در ماده ۴۸۸ تصریح می‌کند که رأی داور با درخواست ذی‌نفع در دادگاه ثبت می‌شود و پس از صدور دستور اجرا از سوی دادگاه، قابلیت اجرا می‌یابد. به‌عبارتی، رأی داوری منوط به تایید دادگاه است تا ضمانت اجرای حکم دادگاه را بیابد. از منظر مفهوم، رأی داوری نهایتاً «حکم» محسوب نمی‌شود ولی کارکردی شبیه تصمیم قضایی نهایی دارد.

این تمایز از نظر حقوقی پررنگ است؛ زیرا تشریفات شکایت از رأی داوری با تشریفات اعتراض به حکم دادگاه متفاوت است (مطابق ماده ۴۹۰ قانون آیین دادرسی مدنی، موارد ابطال رأی داوری محدود بوده و اصلی بر پذیرفتن رأی داور است).

بنابراین، پاسخ کوتاه این است که «رأی داوری» از نظر قانون آیین دادرسی مدنی، نوعی تصمیم شبه‌قضایی است که با تراضی طرفین معتبر می‌شود و با تأیید دادگاه قابلیت اجرا می‌یابد؛ اما از حیث اصطلاح، «حکم دادگاه» نامیده نمی‌شود. این تفاوت، جایگاه و مشروعیت رأی داوری را در نظام حقوقی مشخص می‌سازد: داور صادرکننده حکم قضایی به مفهوم مرجع رسمی حکومت نیست، بلکه قاضی خصوصی است؛ لذا برای اجرای این رأی، لازم است دادگاه دستور اجرای آن را بدهد.

در جمع‌بندی باید گفت، اعتراض به حکم، تمیز احکام حقوقی از کیفری، الزام به اجرای حکم و مباحثی چون نتایج حکم و آثار آن، جزء حلقه‌های تکمیلی در فرایند داوری قضایی است. شناخت این مباحث، توان طرفین دعوا یا متهم و شاکی را در مدیریت پرونده بالا می‌برد و امکان می‌دهد در زمان و فرصت مقرر، اعتراض کنند یا مطابق رأی، حقوقشان را وصول نمایند.

همچنین پاسخ به پرسش «آیا رأی داوری هم نوعی حکم است؟» ما را به این نتیجه می‌رساند که گرچه رأی داوری شباهت عملکردی با حکم دارد، اما اساساً با خواست و توافق طرفین شکل گرفته و نیازمند دستور اجرا از سوی دادگاه است؛ در نتیجه نمی‌توان آن را همانند حکم دادگاه دانست.

پرسش‌های متداول

حکم اعلامی و حکم تأسیسی چه تفاوتی با هم دارند؟

حکم اعلامی صرفا یک وضعیت یا حق موجود را اعلام می‌کند (مانند حکم به مالکیت)، ولی حکم تأسیسی وضعیتی جدید را پدید می‌آورد یا تغییر می‌دهد (مثل حکم طلاق).

اگر حکم دادگاه بدون حضور خوانده صادر شود، چه نام دارد و چه راه اعتراضی دارد؟

حکم بدون حضور خوانده «غیابی» نام دارد و فرد غایب می‌تواند در فرجه مقرر، از طریق واخواهی در همان دادگاه صادرکننده، اعتراض کند.

چه زمانی حکم «قطعی» می‌شود؟

هنگامی که یا حکم قابل اعتراض نباشد (طبق قانون) یا مهلت اعتراض پایان یافته و اعتراضی ثبت نشده باشد، یا رأی در مرحله تجدیدنظر یا فرجام تأیید شود، حکم قطعیت می‌یابد.

اگر پس از صدور حکم و ابلاغ آن، محکوم‌علیه از اجرای آن امتناع کند چه می‌شود؟

در دعاوی حقوقی، واحد اجرای احکام بر اساس قانون اجرای احکام مدنی، اموال محکوم‌علیه را توقیف یا وی را طبق مقررات محکومیت‌های مالی بازداشت می‌کند. در دعاوی کیفری، اداره اجرای احکام کیفری موظف به اجرای مجازات است.

آیا رأی داوری هم حکم به‌ شمار می‌آید؟

رأی داوری «حکم دادگاه» محسوب نمی‌شود؛ تصمیم داور باید ابتدا در دادگاه تایید شود تا قابلیت اجرا یابد و اعتبار یک رأی قضایی پیدا کند.

خدمات بنیاد وکلا در زمینه حکم دادگاه

بنیاد وکلا با شبکه‌ای گسترده از وکلای متخصص در سراسر ایران، به مراجعان در تمام مراحل صدور و اجرای حکم دادگاه یاری می‌رساند. از لحظه‌ای که پرونده در دادگاه بدوی مطرح می‌شود تا زمان صدور رأی و حتی مرحله اعتراض، وکلای بنیاد با تسلط بر قواعد آیین دادرسی مدنی و کیفری، لوایح دفاعی و مستندات لازم را برای موکل جمع‌آوری و تنظیم می‌کنند. این خدمات در حوزه‌های گوناگونی نظیر دعاوی مالی، خانوادگی، ملکی و کیفری ارائه می‌شود و جلوگیری از صدور حکم نامطلوب یا کمک به اعتراض موفق در دادگاه تجدیدنظر یا دیوان عالی کشور بخشی از فعالیت بنیاد وکلا به‌شمار می‌رود.

در مرحله اجرای حکم نیز بنیاد وکلا نقش مهمی ایفا می‌کند؛ چرا که موکلان ممکن است برای توقیف اموال محکوم‌علیه، یا دریافت مجوزهای قانونی در پرونده‌های خانواده (اجرای حکم مهریه، نفقه، تحویل فرزند) به راهنمایی تخصصی نیاز داشته باشند. وکلا و مشاوره حقوقی بنیاد با بررسی دقیق مفاد حکم و استناد به مقررات اجرای احکام مدنی یا کیفری، راهکارهای اجرایی مطمئنی را برای رفع مشکلات موکل ارائه می‌دهند. در صورتی که امکان طرح اعاده دادرسی یا استفاده از اعتراضات ویژه در دعاوی کیفری فراهم باشد، بنیاد وکلا با تکیه بر تجربه حقوقی، روند رسیدگی مجدد را مدیریت می‌کند و مانع هدررفت زمان و هزینه برای موکلان می‌شود.

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا